نویسنده: سید میثم قاسمی نژادکارگردان: ژاله علوقالب: نمایشیدستهبندی: کتاب گویاامیر سعید جنگی بزرگ خاندان و تنها وارث خاندان جنگی از غول چراغ جادو میخواهد از چراغ بیرون بیاید تا او را خوشبخت کند و جواب تمام طلبکارهایش را بدهد.
امیر سعید به غول چراغ جادو که از اجدادش به ارث رسیده میگوید من خیلی بدبخت هستم، به خاطر ترس از طلبکارهام صبح زود که هوا تاریک است، از خونه بیرون میام و شب که هوا تاریک میشه از سر کار بر میگردم خونه تا طلبکارها منو نبینند چون اگه گیرم بیارند منو میندازند زندان، اجاره خونم مدتی عقب افتاده، هیچ دوستی هم ندارم الان دو روزه غذا نخوردم چون پول ندارم همش آب خوردم هیچ دوستی هم ندارم نه جایی میتونم برم نه میتونم کاری کنم غول خوشبختی به سراغت اومدم تا کمکم کنی و اگه کمکم نکنی من همینطوری بمونم میمیرم.این نمایش داستان سرخوشی انسان است در قالب طنز. طنزی که البته سیاه نماییهای بسیاری با خود دارد. این که همه چیز را به غول شانس بسپاری و آن هم هی تند تند برایت بلیط بخت بفرستد. از آن چیزهایی است که هیچگاه در زندگی واقعی رخ نمیدهد. با این حال شنیدن این داستان خالی از لطف نیست.
مامان و بابا و بچهها ندارم ,چراغ ,چراغ جادو منبع
امیر سعید به غول چراغ جادو که از اجدادش به ارث رسیده میگوید من خیلی بدبخت هستم، به خاطر ترس از طلبکارهام صبح زود که هوا تاریک است، از خونه بیرون میام و شب که هوا تاریک میشه از سر کار بر میگردم خونه تا طلبکارها منو نبینند چون اگه گیرم بیارند منو میندازند زندان، اجاره خونم مدتی عقب افتاده، هیچ دوستی هم ندارم الان دو روزه غذا نخوردم چون پول ندارم همش آب خوردم هیچ دوستی هم ندارم نه جایی میتونم برم نه میتونم کاری کنم غول خوشبختی به سراغت اومدم تا کمکم کنی و اگه کمکم نکنی من همینطوری بمونم میمیرم.این نمایش داستان سرخوشی انسان است در قالب طنز. طنزی که البته سیاه نماییهای بسیاری با خود دارد. این که همه چیز را به غول شانس بسپاری و آن هم هی تند تند برایت بلیط بخت بفرستد. از آن چیزهایی است که هیچگاه در زندگی واقعی رخ نمیدهد. با این حال شنیدن این داستان خالی از لطف نیست.
مامان و بابا و بچهها ندارم ,چراغ ,چراغ جادو منبع
درباره این سایت