چند روز یش همینطور که در حال مرور سایت بازار و دیدن برنامههای مختلف اندرویدی بودم، به پیشنهاد نصب بازی آمیرزا برخوردم. با شک و دودلی بازی را نصب کردم.
بعد از نصب دکمه شروع بازی را می زنیم و وارد بازی می شویم. بازی بدین صورت است که باید حروف را به هم متصل کنیم تا کلمات معنادار سه تا پنج حرفی ساخته شوند و با تکمیل کلمات خواسته شده به مرحله بعدی وارد میشویم. تعداد کلمات در مراحل مختلف بازی تفاوت دارد.
لطفا به ادامه مطلب بروید.
تپه خاطرات
نویسنده: مصطفی اوزچلیک
مترجم: میلاد سلمانی
ناشر: بُراق، قم. ١٣٩٥
قیمت: ٧٠٠٠
زبان اصلی: ترکی
عنوان داستانی کودکانه است. قهرمان این کتاب حسن برای دیدن پدربزرگش به روستا می رود، در انجا برای نخستین بار به کشف پدیده های اطراف می پردازد و حقایق و نشانه هایی را درک می کند که پیس تز ان بدانها نپرداخته بود.
نویسنده کتاب ترکیه ای است، نزدیکی فرهنگ بین ایران و ترکیه مطالب این کتاب را برای ما نیز باورپذیر و جالب می کند.
با این حال کتاب از کشش لازم برخوردار نیست، بدین سبب که کشمکش در داستان برقرار نمی شود. خالی بودن داستان از کشمکش باعث می شود، که آن را داستانی کودکانه، نه نوجوانانه آنگونه که بر کتاب آمده، بدانیم.
بنابراین داستانی متوسط و حتی ضعیف است، اما از دیدگاه مطالعه و تطبیق فرهنگی شایسته مطالعه است، که این موضوع برای کودک جذاب نیست.
بنابراین بر روی هم امتیاز این کتاب از صد بین چهل تا پنجاه است.
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر
که هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر به ما میخندد
یا زمینی را که
دلش از سردی شبهای خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار
دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز
پر امنیت احساس خداست
ماه من غصه چرا؟
تو مرا داری و من هر شب و روز
آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من
دل به غم دادن و از یأس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست
که خدا را دارند
ماه من
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشهایات
از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا
چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست خدا هست هنوز
او همانیست که در تارترین لحظه شب
راه نورانی امید نشانم میداد
او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد
همه زندگیام
غرق شادی باشد
ماه من.
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی
بودن اندوه است
اینهمه غصه و غم
اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه
میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین
ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند
سبزه زاریست پر از یاد خدا
و در آن باز کسی میخواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز.
#قیصر امین پور
#منبع: وبلاگ خانوم پین پانلا
پرنده ها شدن پر بسته
خوشحال از این دنیا رخت بر بسته
اینجا همه هستن خسته
اینجا دستایه همه هست بسته
این شعر هست درمورده یه ادمه خسته
کسی که در های قلبش رو
به روی این دنیا بسته
و گفته دیگه بین اون و عشق
پیمان نمیشه بسته
چون قلبش شکسته
این روزا دنیا خیلی نامرده
یکی مرده
یکی رفته
یکی خسته
یکی چشماش رو بسته
همه میگن هستم دل شکسته
اما یکی نیست که بگه
دیگه این حرفا بسته
این زهرا ی ما هم خیلی نامرده
بی رحمه
چون میگه با این شعرت
آبرویه هر چی شاعره رفته
از همان روزهایی که بازیهای آسیایی شروع شد، قسمت پخش زنده روبیکا هم وارد به روزرسانی شد و البته تبلیغش از تی وی هم متوقف شد.
نمی دانم، شاید ارتباطی هم با هم نداشته باشند، اما این همزمانی در عدم همکاری به نظرم از مشکل بین مدیران بین این دو پرده بر می دارد.
احتمالا مدیران صدا و سیما و روبیکا با هم توافق نرسیدند و همین باعث شده تا روبیکا نخواهد یا نتواند بازیهای آسیایی را نمایش دهد و تی وی هم از پخش اگهی تبلیغی آن خودداری کرده. روبیکا حتی پخش زنده ایو و به سیما را نیز از دست داده، قسمتهایی که در جذب مخاطب تاثیر فراوان داشتند.
روبیکا پیش از این پشتیبانی فیلیمو و چند پخش کننده دیگر را هم از دست داده بود و فقط به پخش فیلم و سریال یکی از سایتها می پردازد، که البته از کیفیت کافی هم برخوردار نیست.
به نظر می رسد، این اپ هم مثل هزاران ایده خوب دیگر در پرتگاه سقوط افتاده و نمی تواند خودش را نجات دهد. مگر این که دست غیبی به یاریش بیاید.
یک کتاب بسیار خوب.
میخواهم در سال تحصیلی جدید حتما چند صفحه از این کتاب را برای دانش آموزانم در مدرسه بخوانم. بعضی بخشهای کتاب مثل قسمت پمپهای هیدرولیک و یا موشکها و توپخانه برایم بسیار جالب بود. شاید برای شما هم جالب باشد.
امروز با بچهها داستان اسباب بازی سه را تماشا کردیم. همان که اندی میخواهد به دانشگاه برود، و اسباب بازیها با یک اشتباه سر از مهد کودک و کارخانه بازیافت در میآورند.
به طرز عجیبی دلم برای عروسکها سوخت. مگر چه معجونی درون این پویانماییهاست که تا عمق جان ریشه میدواند. نمیدانم!
با خودم فکر کردم که وظیفه ما در مقابل اسباببازیهای بچهها چیست؟ وقتش که رسید بچهها که بزرگ شدند ما باید با این عروسکها و اسباببازیها چه کار کنیم؟
حتما آنها نگه میدارم برای نوهها و نتیجهها! فکرش را بکنید نوهها به خانه میآیند و نق میزنند، بعد یک کارتن . نه. چند کارتن اسباب بازی هست که بریزی جلویشان و توی اسباببازیهای زمان کودکی مامان و باباشان غلطشان بدهی.
حتما میگویید تا آن وقت دیگر کسی با اینها بازی نمیکند. من که مخالفم گمان میکنم رفتار کودکمان را خودمان میسازیم نمیگویم . بازیهای موبایلی و رایانهای جذابیت ندارد. برعکس سرشار است از جذابیت اما عروسک و ماشینک و تفنگ آب پاش و خانه سازی و . جذابیت خودش را دارد، فقط دل کودکانه میخواهد و عشق بازی و داستان سرایی.
امروزه فضای وب پر است از مدارک و فضاهای آموزشی. تقریبا چیزی نیست که بخواهم درس بدهم، اما در اینترنت اثری از آن نباشد. چند سال گذشته به دانش آموزانی برخورد کردم که میگفتند که همه این درسها در اینترنت هم قابل بررسی است. راست هم میگفتند و فکر میکنم تعداد این دانش آموزان سال به سال بیشتر خواهد شد.
حالا
امسال میخواهم راه جدیدی انتخاب کنند. (که البته کمی با تدریس گروهی متفاوت است، دقیقا کارایی گروه نیست). میخواهم که دانش آموزانم خودشان موارد مختلف آموزشی را در اینترنت جست جو کنند و بعد بیایند و برای دانش آموزان تدریس کنند. نمی دانم تا چد انجام شدنی باشد. و مطمئن هستم که همیشه دانش آموز تنبل و کسل وجود دارید که با هیچ شیوهای کنار نخواهد آمد. اما به هر حال این یکی از ایدههایم برای تدریس امسال است.
ایده دیگرم سپردن تصحیح ارزیشباهیها به خودشان است. تصمیم گرفتم بیش از سالهای قبل از دانش آموزان ارزشیابی کنم. ارزشیابی زیاد یعنی وقت تصحیح زیادتر. اما همه ارزشیابیها که برای صرف نمره دادن نیست. ارزشیابی گاهی برای یادگیری است و گمان میکنم سپردن بخشی از آن به هر دانش آموز خودش راهی برای یادگیری باشد.
ایدههای مختلف دیگری هم دارم. اما به قول معروف " سنگ بزرگ نشانه نزدن است". کمکم.
بگذار، کم کم .
فیلم تنگه ابوقریب را دیدم. راستش داستان نداشت. نه اینکه اصلا نداشت! ان قدر ساده بود که با نداشتن تفاوتی نداشت چیزی نداشت جز یادبود نام و یاد شهدا . اگر منظور از فیلم و هزینه کردن این باشد که ترجیح میدهم روایت فتح ببینم.
حتی اگر موبایل یا تبلت اندرویدی ندارید، باز هم میتوانید با این برنامه ساز آنلاین گوگل ( اپ اینورتور) برنامه بسازید. اپ اینورتو شبیه سازی اندرویدی را فراهم کرده است که مانند خود اندروید کار میکند، امّا در رایانه شماست. برنامهها را در شبیهساز آزمایش میکنید و با دیگران به اشتراک میگذارید، حتی میتوانید آن را در گاه گوگل،( بازار، مایکت) به برسانید. مطمئن باشید که بعضی از برنامههایی که از آن استفاده میکنید، از شبیهساز استفاده کره است.
حتی اگر موبایل یا تبلت اندرویدی ندارید، باز هم میتوانید با این برنامه ساز آنلاین گوگل ( اپ اینورتور) برنامه بسازید. اپ اینورتو شبیه سازی اندرویدی را فراهم کرده است که مانند خود اندروید کار میکند، امّا در رایانه شماست. برنامهها را در شبیهساز آزمایش میکنید و با دیگران به اشتراک میگذارید، حتی میتوانید آن را در گاه گوگل،( بازار، مایکت) به برسانید. مطمئن باشید که بعضی از برنامههایی که از آن استفاده میکنید، از شبیهساز استفاده کره است.
فیلم تنگه ابوقریب را دیدم. راستش داستان نداشت. نه اینکه اصلا نداشت! ان قدر ساده بود که با نداشتن تفاوتی نداشت چیزی نداشت جز یادبود نام و یاد شهدا . اگر منظور از فیلم و هزینه کردن این باشد که ترجیح میدهم روایت فتح ببینم.
امروزه فضای وب پر است از مدارک و فضاهای آموزشی. تقریبا چیزی نیست که بخواهم درس بدهم، اما در اینترنت اثری از آن نباشد. چند سال گذشته به دانش آموزانی برخورد کردم که میگفتند که همه این درسها در اینترنت هم قابل بررسی است. راست هم میگفتند و فکر میکنم تعداد این دانش آموزان سال به سال بیشتر خواهد شد.
حالا
امسال میخواهم راه جدیدی انتخاب کنند. (که البته کمی با تدریس گروهی متفاوت است، دقیقا کارایی گروه نیست). میخواهم که دانش آموزانم خودشان موارد مختلف آموزشی را در اینترنت جست جو کنند و بعد بیایند و برای دانش آموزان تدریس کنند. نمی دانم تا چد انجام شدنی باشد. و مطمئن هستم که همیشه دانش آموز تنبل و کسل وجود دارید که با هیچ شیوهای کنار نخواهد آمد. اما به هر حال این یکی از ایدههایم برای تدریس امسال است.
ایده دیگرم سپردن تصحیح ارزیشباهیها به خودشان است. تصمیم گرفتم بیش از سالهای قبل از دانش آموزان ارزشیابی کنم. ارزشیابی زیاد یعنی وقت تصحیح زیادتر. اما همه ارزشیابیها که برای صرف نمره دادن نیست. ارزشیابی گاهی برای یادگیری است و گمان میکنم سپردن بخشی از آن به هر دانش آموز خودش راهی برای یادگیری باشد.
ایدههای مختلف دیگری هم دارم. اما به قول معروف " سنگ بزرگ نشانه نزدن است". کمکم.
بگذار، کم کم .
یک کتاب بسیار خوب.
میخواهم در سال تحصیلی جدید حتما چند صفحه از این کتاب را برای دانش آموزانم در مدرسه بخوانم. بعضی بخشهای کتاب مثل قسمت پمپهای هیدرولیک و یا موشکها و توپخانه برایم بسیار جالب بود. شاید برای شما هم جالب باشد.
امروز با بچهها داستان اسباب بازی سه را تماشا کردیم. همان که اندی میخواهد به دانشگاه برود، و اسباب بازیها با یک اشتباه سر از مهد کودک و کارخانه بازیافت در میآورند.
به طرز عجیبی دلم برای عروسکها سوخت. مگر چه معجونی درون این پویانماییهاست که تا عمق جان ریشه میدواند. نمیدانم!
با خودم فکر کردم که وظیفه ما در مقابل اسباببازیهای بچهها چیست؟ وقتش که رسید بچهها که بزرگ شدند ما باید با این عروسکها و اسباببازیها چه کار کنیم؟
حتما آنها نگه میدارم برای نوهها و نتیجهها! فکرش را بکنید نوهها به خانه میآیند و نق میزنند، بعد یک کارتن . نه. چند کارتن اسباب بازی هست که بریزی جلویشان و توی اسباببازیهای زمان کودکی مامان و باباشان غلطشان بدهی.
حتما میگویید تا آن وقت دیگر کسی با اینها بازی نمیکند. من که مخالفم گمان میکنم رفتار کودکمان را خودمان میسازیم نمیگویم . بازیهای موبایلی و رایانهای جذابیت ندارد. برعکس سرشار است از جذابیت اما عروسک و ماشینک و تفنگ آب پاش و خانه سازی و . جذابیت خودش را دارد، فقط دل کودکانه میخواهد و عشق بازی و داستان سرایی.
نوشتم مرگ یوز نه انقراض یوز که خدا آن روز را نیاورد. امّا منظورم از مرگ یوز آن جانور زیبا و خوش خط و خالی نیست که روی پیراهن ورزشکاران رسم شده. منظورم موتور جستجوی یوز است.
همان که قرار بوده مانند یوز در صحرای اطلاعات اینترنتی بدود و اطلاعات شکار کند. همان که قرار بوده شکارش برای فارسی زبانان خوش طعم باشد و بهتر از طعم شکار گوگل و بینگ و یاهو و . باشد.
امروز دنبال آموزش نرم افزار اپ اینونتر اول گوگل را جست و جو کردم ، دیدم گوگل اینورتر و اینونتر را با هم حساب کرده. با خودم گفتم حالا وقت امتحان یوز ایرانی است. این موتور جستجو حتما برایزبان فارسی بهینه سازی و میتواند اطلاعات بهتر و دقیقتری عرضه کند. امّا دریغ از یک باز خورد. پاسخش این بود که جستجوی شما نتیجهای نداشت. حتی همان نتایج گوگل را هم عرضه نکرد. چه رسد به بهترش. حتی بدترش را هم عرضه نکرد. چه رسد به بهترش.
فقط این نیست در گوشه سمت چپ خانه یوز. چند گزینه است: تصویرانه، بلاک چین، ترجمه، خبرچین.
هیچکدام از این موارد هم کار نمیدهد. و همه با خطا مواجه میشود.
به عنوان یک ایرانی از دست مدیر این سایت شکایت دارم .
1- پولهایی که از دولت به عنوان وام گرفته شده، در کجا و به چه منظوری خرج شده.
2- بی ارزش کردن جستجوی فارسی توسط مدیر سایت.
3-در اختیار گرفتن نام یوز برای سایتی که هیچ ارزشی ندارد.
.
به کجا باید شکایت کنم؟ دادگاه جرائم اینترنتی به این موارد هم رسیدگی میکند؟ آیا جرائم اینترنتی هم مدعی العموم دارد؟
در این روزهایی که کرونا خانه نشینمان کرده، و آموختن مجازی قسمتی از زندگیمان شده. به توصیّه دانش آموزانم، فیلم بمب یک عاشقانه را دیدم و از دیدن آن لذت بردم. اگر بخواهم مقایسه کنم با فیلم دیگری درباره جنگ، که درباره آن پیشتر نوشتهام.( تنگه ابو قریب) قاطعانه خواهم گفت این فیلم یک سر و گردن از آن بهتر است. هم داستان بهتری دارد و هم کشش عاطفی بیشتری ایجاد میکند. تنگه ابوقریب فقط بر رشادت دور میزد. هیچ معنی و مفهوم دوم یا سومی نداشت. هیچ تنگه ابوقریبی را در زندگی واقعی نشان نمیداد. فقط و فقط یک تنگه بود. ولی بمب یک عاشقانه، جنگ در بیرون بود، جنگ در داخل خانواده بود. هم شروع یک احساس عاشقانه بود و هم پایان احساس عاشقانه. هم احساس شکست بود و هم پیروزی. و مرگ و حقیقت تلخ و شیرین جنگ.
ضمن این که برای هم سن و سالان من احساس ( نوستالوژیک) داشت. آن روزها را به یاد دارم. همان روزهایی که با آژیر قرمز پناهگاه پرگرد و خاک مدرسه، ماوایمان بود و قیل و قالها داشتیم. روزهای جنگ هوایی و موشکی را به یاد دارم.
شما را به دیدن این فیلم دعوت میکنم.
در مورد حمله مغول به ایران گفتهشده که آنها بازگان به ایران فرستادند، حاکم شهر مرزی اُترار به طمع مال آنها را به جز یکی کشت. آن یک نفر به چنگیزخان خبر داد و همین باعث حمله وحشیانه مغول شد.
آن چه که مورد دقت و توجه من است، مبارزه پنج ماهه حاکم اُترار با هجوم نفسگیر آن سپاه است.
این که شهری مرزی پنج ماه مقاومت میکند و البته هیچ نیروی کمکی به یاریش نمیرود از نکتههای مغفول تاریخ است، گویی حاکم اُترار که در نهایت کشته (شهید؟) شد، هیچ اقدامی در برابر حجوم بیگانه انجام نداد.
نادیده انگاشتن این مقاومت و مقاومتهای مشابه در برابر مغولان ( مثلاقیام مردم بخارا ) و نگفتن آن به جوانان و نوجوانان باعث سرخوردگی و رنجش است.
افتخار خواهیم کرد که اگر بدانیم پدران ما در برابر سپاهی مقاومت کردند که بزرگترین امپراتوری جهان را با زور شمشیر تشکیل دادند.و البته اینان هم مثل خلف خود اسکندر فقط به گسترش مرز فکر میکردند و اداره آن برایشان اهمیت نداشت. از همین رو بسیار زود هم از هم گسیخت.
درباره این سایت